مشتقات نقاب:
۱- نقاب های مردگان۲- نقاب پیکره ها۳- نقاب های کوچک
آنچه به نظر ما در این مقوله می گنجد عبارت است از : الف : اشیایی که شبیه نقاب اند و همان اندازه های نقاب را دارند ، اما برای این ساخته نشده اند که چهره مردگان را با آن بپوشانند یا زندگان آن را به چهره ببندند
ب- اشیایی به اندازه هایی بسیار کوچک که غالبا نظیر نقاب های بزرگ ترند و غالبا به عنوان حرز و طلسم و نظر قربانی ، به کار می روند یا نگهداری می شوند.
الف: نقاب های مردگان: رسم بسیار رایج دفن مردگان با صورتی نقاب پوش ، البته با کیش پرستش اموات ، ارتباط تنگاتنگی دارد و بر حسب فرهنگ های مختلف ، یا مکمل فنون مومیایی کردن است و یا انکه جایگزین مومیایی می شود بدین وجه که فقط جمجمه را با آن می پوشانند یا تمام سر را از بدن جدا کرده با نقاب حفظ می کنند ، البته پس از آماده کردنش.
مثلا در گینه جدید و در ایرلند جدید و جزایر هبرید جدید، قالب هایی برای کاسه سر می سازند تا کله مرده ظاهری زنده داشته باشد ، در استرالیا و برتانیای جدید(nouvelle- aretagne) آنها را نقاشی می کنند ولی تلینژیت(tlisngitt) های کولومبی مستعمره ی بریتانیا ، تزیین نمی کنند. مائوری های (maori) زلاند جدید ، سر مرده را به گونه ای مومیایی می کنند که همه خالکوبی هایش به وضوح دیده شود.ژیواروهای (jivaro) حوضه آمازون ، سرهای دشمنانشان را نخست کوچک و سپس مومیایی می کنند و به عنوان یادگارهای گرانبها نگاه می دارند. در جزائر مارکیز ، کاسه سر مردگان دارای نام و نشان را با لفافی از پوست درخت می پوشاندند و بر آن پوست ، خصوصیات چهره را به طور مختصر نقش می کردند که این فن شبیه فن ساختن نقاب مردگان است.
نقاب مردگان چندین نقش دارد.
از مرده در قبال ارواح زیانکار ، محافظت می کند، مانع از ویرانی تصویر مرده می شود و بدینگونه نمی گذارد که روان مرده در عالم ماوراء تا ابد سرگشته و سرگردان گردد ، و به عنوان نماینده مرده در مراسم تدفین حضور می یابد.
در پروی باستانی ، چنانکه در بسیاری دیگر از تمدن های کهن ، اندیشه مرگ با اندیشه نوزایی همبسته است. مردم پرو ، مردگان مومیایی شده را به حالت "جنین" دفن می کردند ، یعنی با دستان و پاهای چسبیده به سینه که یادآور وضعیت جنین است. این مومیایی را در محفظه ای خاص اموات که گاه هنرمندانه تزیین شده بود ، جای می دادند و در بالای سرش بر تیرکی ، نقابی تراشیده از چوب و دارای نقش و نگار به رنگ قرمز و مزین به صدف ، می گذاشتند و گاه نقاب هایی همانند از چوب یا فلز یا گل پخته را را به پارچه ای که مرده را در محفظه می پوشاند ، می دوختند.
مومیایی های قوم اینکا ، نقاب های طلایی مزین به سنگهای گرانبها بر چهره داشتند. صحفه فلزی ای که اندکی گرد است ، به جای چهره متوفا ست و بینی و دهان و چشمان و زینت های گوش ، شبیه سازی شده اند.نقاب های فلزی گرانبها ، همانند نقاب های چوبی با لایه ای قرمز که رمز زندگی است پوشیده شده اند.
اقوام ساکن در مرکز مکزیک و گواتمالا ، مردگانشان را بر حسب مقتضیات مرگ ، دفن می کردند یا می سوزاندند.آزتک ها جنازه را چهار یا پنج روز به معرض نمایش می گذاشتند و بعد می سوزاندند بدین نحو که نخست جنازه را برای سوختن به طرز خاصی آماده می کردند و سپس جامه خدای نگاهبان خانواده یا حرفه ی متوفی را بر جنازه می پوشاندند و بر چهره اش نقابی می بستند که غالبا از چوب کنده کاری شده و نقاشی شده بود.2
از سوی دیگر با کاوش های باستانشناختی در مکزیک و خاصه در دره مکزیکو ، بسیاری نقاب مردگان تراشیده شده از سنگ و صیقل یافته به دست آمده است . زیباترین آن نقاب ها از نوعی سنگ یشم و از مارسنگ و یا از دیگر سنگهای سخت اند. در حفره ها یا کاسه های چشم نقاب ، صدف نشانده بودند که حدقه ها را روشن می کنند یا روشن می کردند.
نقاب های دیگر که به غایت فاخر و مجلل اند. باسنگ های یشم و عقیق سیاه و صدف که با صمغ سندروس بر خرکی چوبی چسبانده اند معرق کاری شده اند. جنازه شاهی که البرتو روز (Alberto ruz) در زیر زمین معبد کتیبه ها ( temple des inscriptions) در ژوئن 1952 در پالنک (Palenquc) ایالت شیاپاس (Chiapas) کشف کرد، چنین نقابی داشت.3
ساکنان جزائر (Aleoutienne) مردگان شان را در مغاک صخره های کنار دریا دفن می کردند و در گور ، نقابی چوبی می گذاشتند. این نقاب های چوبی فقط بخشی از چهره ی مرده یعنی نیم رخ راست یا چپ ، سمت چپ یا راست صورت را نمایش می دادند. آیا منظور نمایش رمزی مرده است؟ آیا این نقاب ها را پس از آنکه رقصندگان در مراسم خاکسپاری به چهره می زدند. بر سر گور می شکستند؟ این مسائله کلاء حل نشده است. در آن سوی قاره ، یعنی نزد قوم آلکائوفس (Alkalufs) سرزمین آتش ، رسم بر این بود که با اشیایی آیینی یعنی نقاشی هایی با خاک قرمز و گردن بند هایی از پر و عصاهای نقاشی شده از مرده در گور حفاظت کنند.4
به علاوه جسد را با پوست خوک دریایی که بر سرش دو شاخ می افزودند ، می پوشاندند. کسانی در خاکسپاری حضور دارند ، سیمایشان را کاملا نقاشی می کنند تا از تاثیر شوم و زیانبار روح مرگ مصون باشند.
در همه تمدن های حوضه مدیترانه ، تمدن مصر بیش از همه ، به آیین پرستش مردگان ، شکوه و جلا و گسترش بخشیده است. در دوران باستان آئین و فنون مومیایی کردن اجساد را توصیف کرده ، بر آن شرح و تفسیر های مختلف نوشته اند. مختصرا یادآور می شویم که نخستین نقاب های مردگان که بر چهره های مومیایی دیده می شود متعلق به حدود 2000 سال پیش از میلاد است. این نقاب ها از مقوا یا کرباس پوشیده از آهک آبدیده مخلوط با خاک مرمر و گل سفید اند و بر آنها صورت مرده نقاشی شده است. هنر نقاب سازی برای مردگان ، در مصر در عصر امپراطوری نو به اوج خود رسید. نقاب طلایی ، خاص مومیایی شخصیتهای نامدار بود و مشهورترین نقاب از این دست ، نقاب توتانخامون است که سراسر سیمای فرعون را پوشانده و به علاوه گیسوان و پوشش سر را نیز بازسازی کرده است. نقاب ، نقاشی شده است و مزین به طوتمی از گل و مروارید نشان است. گاه این نقاب ها حفاظی داشت که نقابی دیگر بود از جنس مقوا که آن نیز نقاشی شده بود کاربرد نقاب برای مردگان اندک اندک در عصر امپراطوری سفلی منسوخ شد معهذا در دوران سزارها گاه مومیایی را با نیم تنه ای گچی و رنگ آمیزی شده یا با لتی چوبی که صورت مرده با موم یا لاک بر آن نقاشی شده بود دفن می کردند.
در بسیاری فرهنگ ها ، کاربرد نقاب مردگان رایج بوده است . ما نمی توانیم به بررسی همه ی آنها بپردازیم . فقط به ذکر رسم جاری در نزد قوم باکوتا (bakota) در کنگو بسنده می کنیم. قوم باکوتا همانند پروویایی های باستان بر کیسه های حاوی جنازه نقاب های انسانی که به غایت شیوه پردازانه ساخته شده بود ، نصب می کردند.اعتقاد بر این بود که این نقاب ها، مظهر مجسم همزاد جان مردگان اند.
این نقاب ها از چوب تراشیده شده اند و با صفحات فلزی یا مفتول هایی از همان فلز پوشیده شده اند. به فرجام خاطر نشان کنیم که اعتقاد بعضی اقوام ، مردی را که در طول زندگانی اش ، صاحب نقابی بوده است ، می توان با همان نقاب دفن کرد که در آن صورت آن نقاب ، نقش نقاب مرده را دارد. این رسم زونی(zuni) های گینه ی جدید است. بنا به اعتقادات سرخ پوستان ، این نقاب به مرده اجازه و امکان می دهد که در رقص ها و تشریفاتی که مایه ی وجد و سرور زندگان است شرکت جوید.
ب- نقاب پیکره ها: تندیس های خدایان در مصر باستان و مکزیک مقدم بر دوران کولومب، و محتملا سرزمین گل (GAUle) گاه نقابدار بودند. حدس می زنند نقابی نمودار سر شغال که در موزه ی لور نگهداری می شود ، به یکی از پیکره های سخنگو معروف ، تعلق داشته است ، ساهاگون (sahagun) در کتابش HISTTOIRE GENERALE DES می نویسد ( در ماه ایزکالی (izcalli) عروسک خدای آتش (Xiuhteucli) را می ساختند و بر چهره اش نقابی معرق کاری با قطعات سنگ فیروزه و ردیفهایی از سنگهای سبز موسوم به chalchuihuitl می بستند که بسیار زیبا و درخشان بود. به فرجام تصور می رود نقابهای ساخته شده با ورقه های مفرغ که در کاوش های باستانشناسی سرزمین گل به دست آمده ، ممکن است به تندیس یا عروسک های خدایان تعلق داشته اند.
ج) نقاب های کوچک و نقاب : طلسم. ما در این باره تفصیل نمی دهیم ، خاصه که پخش و پراکندگی این اشیاء، از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی تابع نظم اندیشیده ای نیست. معهذا می توان در این میان دو گونه نقاب تشخیص داد : نقاب های کوچکی که رقصندگانی با کار ویژه ای (جادویی) یا تزیینی می زنند. نقاب های کوچک دان (ساحل عاج) که نوعی دستگیره دارند که رقصنده با دستش آن را به هنگام رقص می گیرد و نگاه می دارد و نقاب های انگشتی اسکیموهای آلاسکا که نقابی خارق العاده است بدین معنی که بر دو انگشتری که زنان اسکیمو در انگشت می کنند. نصب شده و زمانی که ان انگشتری ها را در دو انگشت خود کرده اند، آن نقاب ها را حمل می کنند ، از جمله نقاب های نوع اول یعنی جادویی اند. ولی نقاب – طلسم ها . از نقاب های پیشین رایج ترند. هنرمندان سرزمین پادشاهی سابق بنین (benin) – نیجریه – از اینگونه نقاب – طلسم ها ، بسیار مبهم است . به فرجام فقط به عنوان یادآوری ، نقاب های کوچک چوبی یا سبد بافی را که فرقه و صنف پزشکان ایروگوایی (Iroquois) به چهره می زدند ، ذکر می کنیم. در این باره به آنچه پیشتر در این باره گفته ایم رجوع می دهیم.
بدیهی است که این طبقه بندی ، قطعی و نهایی نیست و دعوی نمی کنیم که رده بندی مان کامل است و همه ی موارد خاصی را که بررسی نقاب را در جوامع کهن گرا هویدا ساخته است منظور داشته است.وانگهی ناگزیر باید پذیرفت که در کاوش های باستان شناختی ، گاه اشیایی به دست آمده است که ما از انها هیچ نمی دانیم و این اشیاء رده های دیگری از نقاب ، بر رده هایی که گاه می شناسیم ، خواهد افزود.منظورم خاصه نقاب هایی است که در گورهای سکاها کشف شده اند. سکاییان چنانکه می دانیم راکبان را با مرکبشان دفن می کردند و اگر مرده نقاب نداشت. اسب حتما نقابی چرمی یا فلزی داشت که نمودار کله گوزن بود. این چنین مرکوب سوار مرده که از دولت نقاب با حیوانی به غایت تیز پا یکی شده بود ، می توانست به راحتی به سوارش که می بایست در عالم ماوراء سفرهای طولانی کند سواری دهد و مسافت های عظیم را آسان در نوردد. از سوی دیگر احتمال دارد که یگانگی و یکی شدن اسب با گوزن ، افزون بر این علل رمزی داشته است. در سراسر شمال آسیا ، گوزن جامور روشنایی و پیام آور نور است که نشانه اش آذرخش است .این رمز پردازی به دیگر انواع گوزن سانان تا نواحی آمریکای مرکزی ، تعمیم یافته است. هر چه هست ، نقابهای اسب که اصل سکایی دارد تابت می کند که نقاب همچون وسیله دگردیسی نه فقط برای انسان ، بلکه برای حیوان نیز تلقی شده است، شایسته بود که این نمونه ذکر شود ، اما نمونه ای استثنایی است و از اینرو ما آن را در ردیف نقاب هایی که تحول یافته اند و پیشتر وصف شدند ، جای ندادیم. با وجود این اعتقاد داریم که رده بندی ما به نحوی که مذکور افتاد. اگر نه همه موارد ممکن ، دست کم غالب مواردی را که در حال حاضر می شناسیم در بر می گیرد.
ژان لویی بدونن ترجمه جلال ستاری
مجله نمایش آذر و دی ۸۲ شماره ۷۰ و ۷۱